عبدالله بن عفیف ازدی نابینای مدافع نهضت حسینی

تأثیر تبلیغات بر ذهن ما

آیا شنیده اید که تبلیغات، یک محصول یا یک رویداد را بزرگ می کند. درواقع، آنچه که یک رویداد یا یک محصول را در ذهن ما بزرگتر یا کوچکتر از حد معمول  جلوه می دهد، بیش از آن که ناشی از کمیت و کیفیت خودش باشد، متأثر از تبلیغاتی است که راجع به آن انجام می شود. با تبلیغات می توان حادثه کم اهمیتی را مهم جلوه داد، یا برعکس، حادثه مهمی را کوچک و بی اهمیت ساخت. به همین ترتیب، می توان با اجرای یک برنامه تبلیغاتی، حقی را از بین برد یا باطلی را بر کرسی نشاند.

هیاهوی تبلیغاتی در ماجرای عاشورا

Ashura PNG Transparent Images Free Download | Vector Files | Pngtree

در عاشورای سال ۶۱ هجری قمری که امام حسین علیه السلام و یاران وفادار و فداکارشان در دفاع از حق و حقانیت از جان و مال و فرزند خود گذشتند، یزیدیان بسیار کوشیدند با یک هیاهوی تبلیغاتی این شهادت طلبی آنان را سرکشی و طغیانگری جلوه دهند. اُمَویان، پیش و پس از ماجرای عاشورا، به زور قدرت و ثروت، و با خطابه ها و دروغ پراکنی های فراوان، تلاش کردند چهره مخدوش و نادرستی را از امام حسین علیه السلام در ذهن مردم ناآگاه به تصویر بکشند. اگر در این هیاهوی تبلیغاتی، افراد مطلع سکوت می کردند و لب به بازگویی حقایق نمی گشودند، باطل مجال می یافت جای پای خود را محکم کند و برای همیشه، بر حق و حقانیت استیلا یابد. اما، همواره کسانی بوده اند که خویش را فدای فهم و آگاهی عمومی کنند.

شاید ماجرای دفاع افرادی، هم چون مسلم بن عقیل، میثم طمار، قیس بن مسهر و هانی بن عُروِه از نهضت حسینی را شنیده یا در فیلم های تلویزیونی دیده باشید. اینان قبل و بعد از واقعه عاشورا، شجاعانه به رسوا ساختن بنی امیه و دفاع از حقانیت امام حسین علیه السلام پرداختند.

در فضای خفقان آور آن روزهای کوفه، دل شیر می خواست که کسی در گرماگرم خطابه تبلیغاتی ابن زیاد بر منبر مسجد شهر، از میان جمعیت برخیزد و از حقانیت نهضت حسینی دفاع کند. آنجا که ابن زیاد، ضمن ستودن یزید و پدرش، به امام علی و امام حسین علیهما السلام اهانت کرد، یک نفر، همانجا و همان دم، برخاست و شجاعانه دست به افشاگری علیه یزیدیان زد. آری! عبدالله بن عفیف همان نابینای روشن ضمیری بود که ابن زیاد را بر منبر مسجد کوفه رسوا ساخت و به عنوان اولین شهید نهضت حسینی، پس از شهادت امام حسین علیه السلام، خود را بر تارک تاریخ جاودان گردانید.

عبدالله بن عفیف ازدی کیست؟ و چرا نابینا شد؟

احتمالاً، در مجموعه تلویزیونی «مختارنامه»، مرد نابینایی را دیده اید که در مسجد کوفه، شجاعانه و حق طلبانه، به دفاع از امام حسین علیه السلام، در برابر ابن زیاد می ایستد و دست به افشاگری می زند. بالاخره هم دستگیر می شود و پس از مدتی اسارت در زندان ابن زیاد، به شهادت می رسد. این مرد دلیر و پرهیزگار عبدالله بن عفیف ازدی نام دارد.

عبدالله بن عفیف ازدی از قبیله أَزُد و از عرب های قحطانی بود. از تولد وی اطلاعاتی در دست نیست. او از یاران امام علی علیه السلام بود و همراه ایشان در چندین جنگ شرکت داشت. در جنگ جمل، چشم چپش را نثار کرد و با از دست دادن چشم راستش در جنگ صفین، کاملاً نابینا شد.

پس از آن، ملازم مسجد گردید و به عبادت خداوند یگانه پرداخت. وی همواره حب و دوستی اهل بیت علیهم السلام را در دل می پروراند. در عاشورای سال ۶۱ هجری قمری، به سبب کهنسالی و نابینایی نتوانست امام حسین علیه السلام را همراهی کند، اما، در دفاع از نهضت حسینی و افشاگری علیه ابن زیاد و بنی امیه، جان بر کف نهاد.

 

رسوایی ابن زیاد توسط عبدالله بن عفیف ازدی

پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یاران وفادارشان در واقعه کربلا، عاملان حکومت، باید با سیاه نمایی و ایجاد وحشت عمومی، از یک سو، حرکت باطل بنی امیه را حق جلوه می دادند، و از سوی دیگر، از شورش های احتمالی بعدی جلوگیری می کردند. پس، ابن زیاد با همین هدف از منبر مسجد کوفه بالا رفت و خواست، به خیال خودش، با خطابه ای کوبنده اوضاع را آرام نگه دارد. وی، ضمن برحق خواندن یزید و یزیدیان، خداوند را برای یاری نمودن آنان سپاس گفت و سپس، حسین بن علی را کذاب بن کذاب (دروغگو، پسر دروغگو) خطاب کرد.

ناگهان، عبدالله بن عفیف ازدی از جا برخاست و دست به رسوایی ابن زیاد زد. ابن زیاد خشمگین از گوینده آن سخنان پرسید و ابن عفیف شجاعانه خود را معرفی کرد. عاملان حکومت، به دستور ابن زیاد، عبدالله بن عفیف را گرفتند، اما، او قبیله اش را به یاری فرا خواند و گروهی از ازدی های حاضر در مسجد او را نجات دادند و به خانه بردند.

شهادت عبدالله بن عفیف ازدی در راه نهضت حسینی

ابن زیاد مأمورانش را برای دستگیری عبدالله بن عفیف ازدی به سوی خانه وی فرستاد. در نبرد مأموران ابن زیاد و متحدانشان با ازدی های مدافع ابن عفیف، عده ای کشته شدند تا این که مأموران حکومتی به خانه ابن عفیف رسیدند. دخترش به او خبر داد. ابن عفیف شمشیرش را طلبید و با راهنمایی دخترش به مقابله با مهاجمان پرداخت. سرانجام، مأموران او را محاصره و دستگیر کردند و نزد ابن زیاد بردند.

ابن زیاد که نمی توانست این افشاگری های شجاعانه را تاب بیاورد، او را به زندان انداخت. ابن عفیف، در زندان، با مختار ثقفی ملاقات کرد و وی را به جهاد علیه ظلم برانگیخت. سرانجام، به دستور ابن زیاد، عبدالله بن عفیف ازدی را در محله سبخه، یا به قولی ضعیف در مسجد، به دار آویختند تا وی که از حضور در میدان جنگ بازمانده بود نیز اینگونه به فیض شهادت نایل شود. این اقدام دلاورانه او سبب شد فضای هولناک و هراس انگیز کوفه پس از شهادت امام حسین علیه السلام بشکند و دیگران هم کم کم جرأت شورش و مبارزه به خود دهند.

درسی از عبدالله ابن عفیف برای ما

ashoura

شجاعت، حق طلبی و پایداری و ثبات قدم در راه درست تنها چند مورد از ویژگی های شخصیتی عبدالله بن عفیف ازدی است. اما، مهمتر از همه، این است که از دست دادن بینایی سبب نشد همه ایمان و اندیشه اش را به فراموشی بسپارد. در خانه بنشیند و منتظر فرا رسیدن لحظه مرگش بماند. در برابر خدایش ناسپاسی کند و دست از عقایدش بردارد.

نه! عبدالله بن عفیف، پس از نابینا شدنش، با حضور مداوم در مسجد به تقویت ایمان خود پرداخت تا روز موعود فرا برسد. بالاخره، در آن روزی که باید وظیفه و تکلیف خود را انجام می داد، جان بر کف نهاد و در انجام کاری که از دستش برمی آمد کوتاهی نکرد. به بهانه نابینایی، خود را ناتوان و ناکارامد نپنداشت، در خانه ننشست و شانه از زیر بار مسؤولیت خالی نکرد.

ندیدن مشکل اصلی نابینایان نیست. آنها باید فکری برای نخواستن و نفهمیدنشان بکنند.

******

نویسنده: علاءالدین طاهری سیمکانی

 

Tags: , , , , , , , ,

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست